مبادلات ارتباطی

سرش را به آرامی تکان داد و با تردید گفت: «فکر نمی‌کنم.»
مکالمه ما در سکوتی سخت فرو رفت. منتظرش بودم
رفت، اما او فقط در نیمه راه لیوان آب را پشت سر گذاشته بود.
«دو سال است که فرزندانم را ندیده‌ام. به خدا بستگی دارد خدا خواهد آورد
آنها به من برمی گردند.»
با دقت گفتم: "آنها باید خیلی دلتنگ تو باشند."
فردی امن، بی‌قضاوت و نام‌هایی بود که به من نمی‌رسید
اظهار نظر.
داستان پسر ولخرج را می دانید؟ او توضیح داد: «پسر مجبور شد
رفتن، و سخت ترین کار برای پدرش بود که او را رها کند. اما زمانی که او
برگشت، پدر به استقبال او رفت. این کاری است که من انجام خواهم داد. درب من است
همیشه برای آنها باز است تا پیش من برگردند. من آن را به خداوند واگذار می کنم، من هستم
با وکلا و دادگاه و این چیزها زحمت نمی کشم. خداوند آنها را خواهد آورد
خانه.”
در حالی که به طور خصوصی فکر می کند که او با یک کالا خیلی بهتر است
وکیل، پرسیدم: فرزندانت چند سال دارند؟
او که حواسش پرت شده بود، رفتارش را از واعظ به شخص جیم تغییر داد
پاسخ داد: "12، 14، 17 و 18. اما من با قدیمی ترین آنها صحبت کرده ام."
«خدایا، آمدن پیش تو برای جوان‌ترین‌ها سخت است. این
پسر ولخرج بزرگ شده بود، اینطور نیست؟» او با بی تفاوتی به من نگاه کرد و
تقریباً سر تکان داد. "آیا بزرگترین فرزند شما توضیح داد که چرا دیگران به خود نیامده بودند؟
ببینمت یا باهات حرف بزنم؟"
«نه. فقط تلفنی صحبت کردیم. ما هنوز در حال آشتی هستیم.»
"آشتی از چی؟" با خودم فکر کردم
او ادامه داد: «این چیزی است که وقتی از خداوند نافرمانی می‌کنید، متوجه می‌شوید
کتک خورد.»
4 << مقدمه
با تعجب گفتم: "او در مورد چه چیزی صحبت می کند؟ کاری که با خودش کرد
همسر، به فرزندانش؟ آیا باز هم به رفتار زشت من اشاره می کند؟»
وی تصریح کرد: من به نظم و تنبیه بدنی اعتقاد دارم. اگر بچه های من
یک قانون را بشکن، من آنها را می زنم. او عقب نشینی کرد، منظورم این است که من آنها را شکست نمی دهم یا هیچ چیز دیگری، اما من به نظم و انضباط اعتقاد دارم. دادگاه‌ها آن را به نظر من نمی‌دانستند.»
فکر کردم: "خوب، این مرد واقعاً ترسناک است." "و او در حیاط خلوت من است."
جیم با چند لذت بی‌ضرر، تیلر خود را به سمت آن چرخاند
دروازه. او رفت و من به داخل خانه نه چندان امن خودم رفتم. این رویارویی با جیم - و جهان بینی پرهیجان، ترسناک و غیرمنطقی او - نقطه عطفی بود.
لحظه من ناگهان متوجه شدم که: "بله، من در یک رابطه همجنس هستم
زندگی در کمربند کتاب مقدس."
با تأمل بر این تعامل با جیم، متوجه می شوم که از او می ترسم
خشونت آمیز بود، که ممکن است "صلیب را روی چمن ما بسوزاند"، اگر نه به طور کامل
بی اساس، حداقل بسیار بعید است. در عین حال، در حالی که اکثر مسیحیان محافظه کار به خشونت علیه شخص دیگری دست نمی زنند، این کار را انجام می دهند
منسوب به ایدئولوژی مذهبی است که رفتار یک گروه کامل را می سازد
مردم به عنوان یک "مکروه". این بر نگرش ها و رفتارهای اجتماعی تأثیر می گذارد و
زمینه منطقه ای است که من تحقیق این کتاب را در آن قرار دادم. من بحث می کنم
که نگرش های مسیحی کمربند کتاب مقدس یک وضعیت همجنسگرا هراسی ایجاد و حفظ می کند
موجود است. کنوانسیون های زندگی در شهرهای کوچک، قوانین حاکم بر آداب جنوب،
و قدرتی که توسط نهادهای مسیحی و مسیحیان در درون سکولار اعمال می شود
نهادها همگی به عنوان پایه ای برای همجنس گرا هراسی منفعل و فعال عمل می کنند.
افرادی که در کمربند کتاب مقدس هستند، مانند جیم، مرتباً از آشنایان می پرسند: «چی؟
به کلیسا تعلق داری؟» پاسخ به این سوال بسیار زیاد است
اطلاعات، نه تنها در مورد فرقه خاص مسیحی (یعنی قدیمی
منظم در مقابل باپتیست اراده آزاد) اما همچنین به مجموعه ای از سیاسی بالقوه و
نگرش های اجتماعی و همچنین موقعیت طبقاتی. مسیحیان کمربند کتاب مقدس همان کاری را انجام می دهند که من
«مسیحیت اجباری» نامیده می شود، مبادلات ارتباطی که شامل ارائه هویت مسیحی خود به دیگران در تعاملات اجتماعی معمول است.
 نه
فقط این یک هنجار اجتماعی است که به راحتی قابل مشاهده است، اما رهبران مذهبی به صراحت
به اهل محله بگویید پیام مسیح را منتشر کنند.

نوشتن نظر :