چگونه می توانی بگویی

مثلا در حین حضور
در کلیساهای محلی برای این مطالعه، من شنیدم که واعظان و دیگر شخصیت‌های مذهبی به طور مستقیم به اهل محله دستور می‌دهند که کلام خدا را در خارج به اشتراک بگذارند.
دیوارهای کلیسا: «استادان، کلاس خود را ظرف خدا و خود ببینید
دانش آموزان فرصتی برای انتشار کلام خدا هستند.» اعضای کلیسا بودند
به طور خاص دستور داده شده است که محل کار، مدارس، مراکز مهدکودک، مطب پزشکان و کتابخانه های خود را به عنوان فضاهای میدان نبرد درک کنند که مسیحیان در آنها
ممکن است فرصت هایی برای انتشار پیام نجات پیدا کند.
زیرا اکثر کلیساهای مسیحی در کمربند کتاب مقدس (از جمله باپتیست، متدیست، پنطیکاستی، کاتولیک رومی، و غیر مذهبی
مقدمه >> 5
مگاکلیساها) همجنس گرایی را به عنوان مردان گناهکار، لزبین و همجنس گرا می سازند
از منطقه باید بین ماندن در چیزی که من "کمد سمی" می نامم یکی را انتخاب کند.
یا خطر طرد و طرد شدن از سوی افرادی که قرار است از آنها مراقبت کنند
آنها بیشتر از همه—خانواده ها، دوستان و همسایگانشان
 لزبین ها و همجنس گرایان
مردانی که با آنها مصاحبه کردم همچنین از اعضای خانواده، معلمان، همسالان، همسایگان و واعظان شنیده‌اند که این احساسات همجنس‌بازی - که آنها نمی‌توانند متوقف شوند
هر نیروی اراده ای آنها را به جهنم لعنت کرد. هر چقدر هم تلاش کردند و
نزدیک به 60 درصد از همجنس‌بازان «کمربند کتاب مقدس» که من با آنها مصاحبه کردم، خیلی تلاش کردند
هر هفته در محراب جلوی جماعت خود گریه می کنند، هنوز
نمی‌توانست همجنس‌گرا را ترک کند. دونالد، که 52 ساله، سفیدپوست، اهل ایندیانا در اصل و در حال حاضر ساکن طولانی مدت لوئیزویل، کنتاکی است، این را خلاصه کرد.
به این ترتیب: «به عبارت دیگر، ما به خدا می‌گوییم: «اگر به خاطر این به جهنم بروم
این را از من بگیر.» هیچ همجنس‌بازی وجود ندارد که آن را نپرسیده باشد
در یک برهه از زمان، به این یا آن صورت.»
بسیاری می ترسیدند جاذبه های غیرقابل کنترل آنها را محکوم به جهنم کند.
به عنوان مثال، لیندا، که سفید پوست، 29، و اهل تگزاس، که پدرش بود
واعظ با شاگردان مسیح، بارها برای نجات او دعا کرد:
برای سیگار کشیدن بیرون می رفتم و یادم می آید که اغلب می ایستادم
بیرون در حالی که سیگار می کشیدم و بی صدا گریه می کردم، فقط گریه می کردم و گریه می کردم
و از خدا می‌پرسیدم: «نمی‌فهمم، چطور می‌توانی بگوئی که دوستم داری،
که آنقدر مرا دوست داری که پسرت، پسر کاملت را برای رنج فرستادی
و برای من بمیر تا مجبور نباشم فقط به خاطر بودنم به جهنم بروم
یک گناهکار، چگونه می توانی بگوئی که مرا دوست داری، اما برای یک چیز که من نمی توانم
کنترل کن، که نمی توانم متوقف شوم، خدا می داند که من تلاش کردم، اما تو مرا می فرستی
برای همیشه در جهنم که از تو جدا شده، بسوزم.»
محور اصلی این کتاب، مصاحبه با همجنس گرایان کمربند کتاب مقدس مانند دونالد و
لیندا، گروهی از مردم به طور همزمان در خط مقدم ملی ما
جنگ فرهنگی بر سر "ارزش های خانوادگی" و آنهایی که به ندرت به عنوان شخصیت های اصلی در آن نقش آفرینی می کنند
داستان هایی در مورد فرهنگ آمریکایی

نوشتن نظر :